جمعه، آذر ۱۳، ۱۳۸۸


یه جاهاییم هست که درست وسط غذای با آرامشتون ، باید کل شامو و بشقابارو از رو میز بریزی کف آشپزخونه
از اون ور میز بکشیدش رو میز و تمام جیغ و داد و عصبایتشو با با گاز گرفتن لباش خفه کنی

لباساشو تو تنش پاره کنی
و این قدر وحشی باشی که حتی فرصت نفس کشیدنم نداشته باشه
این قدر وحشی که تن هاتون از خیسی به هم بچسبه
این قدر وحشی که چشماش برق تعجب و بهت زدگی و لذت رو در هم آمیخته داشته باشه
این قدر وحشی که جای چنگا و گازا تا یه ماه بمونه

و همون جا رو میز بمونید
تا نفس نفس های بعدش.

و واسه اولین بار شاید خیره شید به سقف آشپزخونه.