دوشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۷
شیخ ما را بار دیگر کـ.ـس مغزی به سراغ آمد.
پیاله ی می در دست ، در میانه ی عمارت چرخ همی می زد و بر پروردگار خویش شعرها میخواند.
چون مستی برون ز اندازه شد شیخ نعره زنان بر آسمان پرسید :
دل و دین و عقل و هوشم همه را به گــ.ــا دادی
زکدام باده ساقی به من خراب دادی؟
از آسمان پاسخ آمد : ابسولوت توت فرنگی
شیخ لحظه ای با چشمانی پر اشک آسمان را نگریست و بر جمیع مریدان تگری زد .
از آسمان صدای جر خوردن خشتک-از خنده-به گوش میرسید.
شیخ را تنفر از توت فرنگی بسیار بود!
شنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۷
+ میخوری ؟
- نه بپیچ میبرم .
+ مممم ، چیزه ، میگم این شیلنگ نیستا !
جمعه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۷
دوشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۷
یکشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۷
شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۷
[ تلوزیون – تبلیغ بازرگانی – اتاق خیلی تاریک ]
+ عزیزم اون نافمه!
- خداییش؟ عمقش زیاده ها ولی!
.
.
.
+ عزیزم رفت تو چشم .
- میگم چرا لیزه یه کَما !
.
.
.
- من دارم میشم خانومی ، تو شدی؟
+ عزیزم کارت که با بالش تموم شد صدام کن.من میرم یه کم تلوزیون ببینم.
توصیه : یا حرفه ای باشید یا چراغ را روشن نگه دارید.
+ روابط عمومی Holy Killer +
جمعه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۷
شیخ ما را در میانه ی عبادت حالتی عجیب شد .
از مستی عبادت پیراهنش را چاک همی داد و نعره زنان رو به آسمان کرد و فرمود :
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
از آسمان پاسخ آمد : بیـــلاخ!
سهشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۷
مجری : و به عنوان آخرین سوال مسابقه ، نام گونه ای پشه ی قطبی که نسل آن 12000 سال قبل از میلاد مسیح منقرض شده.
شرکت کننده با نیش باز : تری زیرانوس مستیروس
مجری : به افتخار این شرکت کنندمون یه کف دستی مرتب بزنید.
یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۷
من اگه یه روز کارگرگردان فیلم یا انیمشن بشم:
اولش یه مجموعه تام و جری درست میکنم که توش از اول تا آخرش تام مادر جری رو بنماید و به شکل های مختلف هر بلایی که دوست داره سرش بیاره و هی قاه قاه بهش بخنده.
بعدشم یه مجموعه Coyote & Road Runner میسازم که توش به 12544567 روش مختلف رانر بیفته ته دره و له بشه و پاش گیر کنه به طناب با مغز بخوره زمین و قطار از روش رد شه و تهشم یه دونه از موشکای کایوت تا دسته بــره تو ماتحتش و پراش بپاشه در و دیوار.
بعدشم یه فیلم سینمایی میسازم که توش 147 تا بمب ساعــــــــــــــتی و شیمیایی باشه و Countere هیچ کدومشون رو 3 ثانیه وای نیسته و خنثی کننده ی بمب سیم اشتباه رو قطع کنه و تک تکشون منفجر شه و مادر و پدر خنثی کننده بمب و همه مردم بی گناه شهر به به هم پیوند بخوره .
و بعشدم یه فیم میسازم که هواپیماه ه داره سقوط میکنه و یا ترمز قــــــطار بریده و تهش جفتشون سقوط میکنن (اولی تو کوهستان و دومی ته دره!) و همه مسافرا تیکه تیکه میشن و تیم نجات هم هیچ گهــی نمیتونه بخوره.
و بعدش یه فیلم کوتاه 1 دقیقه ای میسازم که قهرمان فیلم تو همون دقیقه ی اول یه گلوله میخوره تو مغزش و به گـــا میره و فیلم تموم میشه.
وبعدشم یه فیلم از مونیکا بلوچی میساختم که توش هیچ کدوم از کاراکــــتر های فیلم در طول فیلم نتونن 12 مرتبه ترتیبشو تا دسته بدن ! و بیننــده ی مذکر تا ته فیلم تو کف بمونه و تهش ریده بشه تو اعصابش واسه پولی کـــه واسه خریدن بلیط یا DVD خرج کرده.(دگر آزاری جن+سی نویســنده بلاگ در این صحنه بارز است.)
البته ساختن فیلم هایی که در اون FBI بعد از همه زد و خوردها و کشــــــته شدن قاتل بده به دست قهرمان فیلم نرسه ( و قبل قهرمان داستان برسـه و قاتل رو بکشه تا ریده بشه به قهرمان داستان ) و همینطور تربیت قاتل هایی که IQ شون از PIFPAF بیشتر باشه و همینطور عدم استفاده از هفت تیـــــر هایی که در مواقع ضروری 24355421 تا فشنگ توشون جا میشه و همینطور عدم استفاده از قاتل های زنجیره ای که فقط دخترا رو میکشن و استفاده از بند های خیلی سست و چـسکی برای شخص شخیص Spider Man و به گا رفتن وی در پی سقوط از طبقه ی 87 م ساختمون از برنامه های آتـــــــــــی اینجانب خواهد بود.