شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۸


بکارتی که به کارت نمی آید



شما بیشتر از اینکه دم بخت باشی دم تختی


چهارشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۸


شـــــرع یا شـــــــّر

مسئله این نیست ، سفسته این است

سه‌شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۸


[گریه ی حضار]

- من که هنوز چیزی نگفتم

[ گریه ی مجدد حضار]




دهان خود بر آب و نان میبندند

اما چشم های خود نمیتوانند که بر سینه های عریان ببندند.



+ برای بار صدم عرض میکنم ، بنده وکیلم؟

- برای بار صدم عرض میکنم ، شما تـ.ــخم ما هم نیستی .

دوشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۸


این روح های سنگین
این شب های غمگین

این دست های بسته
این حوس های خسته


این خنده های نالان
این اشک های باران

این فریاد های رنجور
این اسم ها ی منفور

این نسل های غمگین
این بغض های سنگین

این مرگ های زنده
این زنده های مرده

این "تو" های رفته
این "من" های مانده



مرگ را باید از این خانه برون بردن و کشتن


یه جمله ای هست که میگه که "هر انقلابی فرزندان خود را میخورد"

اون درستش"میـ.ـگاید" ه ، خواستم در جریان باشید


در دنیایی که همه چیز سیاه است ، سپیدی خود شیطان است


تا تو ناز میکنی ، من الناز میــکنم

بازم ناز کنی سانازم میکــنم

پ.ن. : درباره ی ناز کردن های اول ارتباط



فرزندم سعی کن عظمت در نگاه تو باشد نه در باسـ.ــنی که به آن مینگری


+ : البته اگه عظمت در باسن بود عظمت نگاهت رو کاهش بده ، چون ممکنه باسـ.ـن رو بادکنک ببینی.

+ : گاز نزن ، باشه بابایی؟

- خدایا !

+ بله بنده ی تنهای من؟

- با شما نبودم.