یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۷

[ از دفتر خاطرات آلــت ناصر الدین شاه قاجار]

+ شنبه - یازدهم ربیع الاول :

بر حرمسرا داخل شدیم. خداوندگار که چندی در سفر بود سخت بیقرار بود.

15 زن یک به یک بر تخت پادشاه وارد شدند. قصدمان این بود که به خاطر سلیقه شاه در انتخاب زنان ، وی را به جای همه بــگاییم. میسر نشد!

زنان یک به یک می آمدند ، با شکم های فربه، آن قدر که تشخیص بالا و پایین ممکن نبود. و برای جمــــاع ما را زحمت بسیار میشد. چند فحش بار پادشاه کردیم که از در رحمت نشنیده گرفت.

به پادشاه عرض کردیم برای اصلاح سبیل زنان حرامسرا در سفر بعدی به فرنگ مقداری تیغ بُران همراه آورد. موهای خود ما از موهای پر و پاچه اهل حرم کمتر است. پادشاه را خجالت بسیار شد.

+ دوشنبه - ششم جمادی الثانی :

از روسیه فرستاده ای آمده ، زنی بود بلند قامت و سپید چون شیر ، شُکر یزدان سیبل هم نداشت. پادشاه را فرمود که دو فقره از جزیره های بحر خزر را باید به ما ببخشی.

پادشاه چون مرا بدید که از شوق آن زن روسی نعره میزنم و دست از دل و جان شسته ام و پیوسته از حال میروم زن فرستاده را شب تا صبح گایـــیــد و قرارداد الحاق را به دست مبارک امضا نمود.

به وسعت آسمان و زمین سوگند که برای آن فــرج ، پادشاه جزیره که سهل است مادرش را هم میداد. خداوند ما را در شب های بعدی از زنان پادشاه مصون دارد.

+ سه شنبه بیست سوم دی القعده :

چون از جنگ با شورشیان قزوین باز گشتیم خداوندگار خسته بر اسیران وارد شد. بر حال ذارشان دل بسوخت و دستور داد گردنشان را نزنند و در عــــوض تک تکشان را در ک.و.ن گذارند. اسیران همه بر پادشاه سجده کردند و شکر نعمت به جا آوردند.

خداوندگار برای رفع خستگی جهاد 5 تن از اسیران جوان را که پشت لبشان سبز نشده بود شخصا” مورد عنایت واقع کرد. لذتی نا وصف بر پادشاه حاصل شد.

این روی پادشاه هرگز بر ما روشن نشده بود. خداوند به خیر کناد.

+ جمعه – بیست و پنجم شعبان :

خداوندگار امروز به شکار شد. برای زدنی آهویی یا خرگوشی . با ملازمان سوار بر اسبش میرفتیم که ناگه خرسی از میانه برون شد و خداوندگار از ترس شــاشــبند گردید.

طبیب آوردند، افاقه نکرد. دستور دادیم که بی بی خاتـــــــون که همسر مورد علاقه شاه است ناگه از میانه پرده عریــــــــان وارد سر سرا شود . وی چینین کرد و خداوندگار شاشش که هیچ ، آبش هم آمد و جوش و خروشی در کاخ حاصل شد .

گوسفندها برای سلامتی ما قربانی کردند.

25 comments:

ناشناس گفت...

واااای.پسر تو محشری.بسیار لذت بردیم ز شعر و ورتان و بسی خرسند گشتیم از قرائت آن...ضمنا شما نیز به جمع لینکی های ما پیوستید.باشد که مقبول افتد

ناشناس گفت...

من را شرم آید برای کامنت گذاشت درباره ی چنین مطلبی !

ناشناس گفت...

ببین اینایی که گفتی واسه ناصرالدین شاهه. مظفر بدبخت انقدر مریض احوال بوده که نای این کارارو نداشته!
من چون هم اکانت وردپرس دارم هم توی بلاگر یه وبلاگ دیگه دارم (ینی عضو گوگل هستم در واقع) اون عکسه میاد. ینی موقع عضو شدن در این دو سایت گرانبها ازم عکس خواستن منم اون رو گذاشتم! اگه عضو بلاگر و وردپرس بشی حل میشه!

Holy Killer گفت...

:)) ریدم با این تاریخ شناسیم.
عنوان اصلاح شد!!!

ناشناس گفت...

ای آقا! یه چی میگیا! :))

ناشناس گفت...

خداوند خاطرش را زنده نگاه دارد که این‌گونه از جوانان این مرز و بوم ، دل می‌برد . آن هم در هنگام تناول .

ناشناس گفت...

پس چرا از سه شنبه پریدی به جمعه یهو؟

ناشناس گفت...

امروز داشتیم رفت و آمد می‌کردیم که یهو گیر کردیم... قطعمان کردند.

ناشناس گفت...

ایول، ایده باحالیه، می تونی برای آدمای دیگم بنویسی. مثلا هیتلر، ناپلون، نیوتون، دکارت و ...
کامنت تراموا هم باحاله :)

ناشناس گفت...

مال احمدی نژاد رو نداری؟

ناشناس گفت...

من فهمیدم 2جاشو عوض کردی! D:

ناشناس گفت...

با افتخار لینک شدید...

ناشناس گفت...

با سلام و عرض خسته نباشيد و احسنت و مرحبا و به به و چه چه حضور عالي و خانواده محترم و تشکرات وافره از حيض احوال پرسي.
آقا ما يه هفته نبوديما، رفتي دوپينگ کردي..... چي کار کردي ايده هات باز شده؟ ناهار اون روز چي داشتيد مگه؟ پستاي جديدت کلي قشنگ بود. کلي شاشبند شديم. الانم بد به اون بي بي خاتون نياز دارم.

ناشناس گفت...

چه بسیار که خوش بگذشت بر ما با این پستتان!:دی
ولکن کامنت گذاشتن اینجا مقادیری مشکل میباشد!!!

ناشناس گفت...

man age toro gir biaram
sareto mikubam be divar

akhe sare gahza ham das bar nemidai



ru ro beram....sange pa ghazvin!

ناشناس گفت...

ایران ما فدای کیر شاهان از قاجاریه تا علیشاه

mehran گفت...

همراه مادر خواهر و زن جنابعالی ناشناس جوون

ناشناس گفت...

khiyanaty ke ahleh gajar be Iran kard hich selselei nakard.

ناشناس گفت...

پادشاهان را نکوهش نبود ریرا که جز این بر آنها روا نیست و از آشکار نمودن ان آنها را باکی نیست. اما ملا و آخوند را بگو که با اسم الله خواهر مادر همه را گا ییدند. حالا نوادگانشان در بلاد غرب هر شب در کلوب ها به اجانب سرویس میدهند البته نوادگان مونث شان. نوش جان غربی ها

حامد گفت...

دارم کم کم به تاریخ علاقه مند میشم :دی

ناشناس گفت...

با این حساب انسان به این نتیجه میرسد که کاش به جای ایشان آلتشان پنجاه سال بر این مملکت حکومت میراند که عرزه اش بیشتر از حضرت والا بوده است

ناشناس گفت...

اگر امکان پذیر بواد کمی‌ هم از خاطرات آلت مبارک کوروش هخامنشی بنویسید :-)

ناشناس گفت...

کیر خر ارمنی دهن همه پادشاهان قاجار

ناشناس گفت...

حکومت از نوع پادشاهی و سلطانی بهتر از این نمیشه، توجه وافر خداوندگاران به شکم و زیر شکم. البته هنوز هم میگیم خدا نور به قبر شاه بباره. خدایا ما را از شر هر چه سلطانه رها کن. درود بر دموکراسی

ناشناس گفت...

وضعیت محمدرضا پهلوی بدترین وضعیت را دارد. وی همکلاسی مردش را که بسیار بزرگتر از خودش بود را از سویس به ایران می آورد و چندین سال با او می ماند و نشست و برخاست می کند!!! اما از سویی به زنان نیز علاقه مند بود و حتی با زنان وزرای خودش نیز ارتباط داشت که این را می توانید در کتاب خاطرات منشی خاندان پهلوی بخوانید که الان اسمش خاطرم نیست ولی اگر دوستان مایل باشند اسمش را پیدا می کنم و اسم کتابش را. در آن کتاب همچنین توضیح داده می شود که فرح پهلوی که از عیاشی های محمدرضا به تنگ آمده رابطه نامشروع با یکی از افراد گارد سلطنتی برقرار می کند که ساواک این فرد را از کاخ سلطنتی رد می کند.

ارسال یک نظر